امشب که گیلدایی من نیست
و دلم تلخ تر از تنهایی ست
شعری سپیدتر از
دانه های برف نشسته به درفک
بر وزنِی همسنگ وزن کودک کاری
در چار راه سرد خواهم نوشت
از دسترنج دیروزش،
قافیه ای را به بیت بی حیایی دوران،
وصله میدهم
و گلهایی خشکیده باقی بساطش
را ردیف خواهم ساخت
شاید در گل گونه هایش شریانی از ،
خون لبخند بدود .
ا.اخگر